سراب‌وار

Friday, July 29, 2005

صداهاي تنهايي

باز هم در خانه نشستم و دارم اين جملات را در word مي‌نويسم. ناراحتي‌هايي را كه سالها با خود دارم.

باز هم از نوع برخورد افراد خانواده عصباني هستم و در فكر اين كه چگونه اين خانه را ترك كنم.

باز هم پدر خانواده علاقه دارد كه به هر صورتي كه شده روش زندگي و تفكر من را زير سؤال ببرد.

باز هم خواهر كوچكتر من تلاش دارد كه نقش مادر را در خانواده بازي كند و هر نكته اي را به من گوشزد كند.

هنوز به نوع رفتارشان عادت نكرده‌ام و من را آزار مي‌دهد و انگيزه مرا براي فرار از آنها بيشتر مي‌كند.

اي كاش فقط درك مي‌كردند كه بدون اين كارها هم مي‌توان با هم زندگي كرد.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home