سراب‌وار

Monday, August 22, 2005

رؤيا

روش برخورد را فراموش كردم.
بودن را فراموش كردم.
زندگي كردن را هم همينطور.
اي كاش كسي من را از اين كابوس زندگي رها كند.
من نه زندگي ابدي را مي‌خواهم و نه زندگي اين دنيا را.
مي‌خواهم بخوابم و رؤيا ببينم.
رؤياي چيزي كه دوست دارم، رؤياي مرگ را و پس از آن هيچ نباشد و من هم نباشم.
فقط خدا باشد با پيامبران و برگزيدگانش و تمامي كساني كه در آرزوي آن جهان هستند.
شايد خدا فراموش كند كه من را زنده كند.

*نصف اين حرفها در اسلام نشانه مؤمن است، پس مجبورم كه آن جهان را نيز زندگي كنم و اين كابوس ادامه دارد.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home