سراب‌وار

Tuesday, November 01, 2005

آسان‌ها ومشكل‌ها

چه آسان است دوست داشتن و چه دشوار است محبت كردن و چه ناممكن مي‌نمايد عاشق شدن و عشق ورزيدن

2 Comments:

  • حسين جان سلام
    خوندم
    چرا حسين
    چرا اينقدر نااميدي.اين چيزايي كه مينويسي از يك آشفتگي خبر ميده.توي زندگيت يه جاي خالي بزرگ پيدا شده كه نميدوني چه شككلي پرش كني.فكر نمي كنم منو تو براي اين به دنيا اومده باشيم كه فقط به فكر نداشته هامون باشيم.
    ميدوني حسين واسه خودت يه ايدهآلهايي گذاشتي و زندگي مطلوب رو فقط همون ميدوني.
    چرا زندگي رو مطلق نكاه ميكني.يه حداكثر و يه حداقل واسه خودت و خواسته هات بذار اون موقع ميبيني شايد تو يه چيزايي كمبود داري ولي يه جاهايي از خيليها وضعت بهتره.
    دوست ندارم نصيحتت كنم
    ولي يكنواختي در هر چيزي نشون دهنده غفلته
    اگه زندگيت اينقدر يكنواخت و غير قابل تحمله برو ببين كجا غفلت كردي.
    توكل رو به تمام معنا وارد زندگيت كن اونموقع جايگاه خدا تو زندگيت مشخص ميشه
    تو به خودت اعتماد داري ولي من ميگم به خدات هم اعتماد كن.اونموقع هم معني مصلحت واست شيرين ميشه هم معنياميد.اميد به اينكه خدا اگر بخواد ميتونه.وبعد ازش بخواه
    طولاني شد ببخشيد
    يا علي

    By Anonymous Anonymous, at Friday, November 11, 2005 4:58:00 PM  

  • منم فکر میکنم یه جای توکلت سولاخه حسین جان. یا مولا بگو، نیت کن عاشق اولین کسی بشی که تو خیابون می بینی. بعد چشاتو ببند، سوار تاکسی ونک شو، تا تو خود میدون چشاتو وا نکن. بعد اولین کسی رو که دیدی، ببر همون خونه خالیه که نشونت داده بودم. (فرق نداره که خانم باشه یا آقا؟!) من قول می دم اگه این برنامه رو چند هفته ادامه بدی، یکنواختی زندگیت کاملا از بین بره.

    By Anonymous Anonymous, at Friday, December 23, 2005 9:35:00 AM  

Post a Comment

<< Home