سراب‌وار

Wednesday, April 28, 2010

من اگه خدا بودم تو خط توليد آدم يه كنترل كيفي قرار مي دادم تا آشغالاش وارد اين دنيا نشن

Tuesday, September 18, 2007

از جهان اینترنت

من از مردن نمي ترسم
هراسم از نمردن زير بار يوغ شيطان است
نه از جامانده هاي نسل بوسفيان
نه از بوجهل هاي حافظ قرآن
نه از افعي ضحاکان
من از ترديدهاي کاوه مي ترسم
من از ماندن به هر قيمت در اين ويرانه مي ترسم
.

Sunday, September 16, 2007

اي كاش مرد نبودم

مرد بودن
در فرهنگ ايراني مرد كسي است كه نمي گريد، در برابر مشكلات مانند سرو ايستاده و كمر خم نمي كند، هميشه ير روي تصميمش مي ايستد، هيچ وقت كوتاه نمي آيد و .....
در اصل مرد بودن مساوي سكته كردن در پنجاه سالگي است
مرد موجودي است كه نمي خندد و باعث خنده ديگران نمي گردد
اگر خواستيد آنها را بشناسيد فقط كافي است به پيشاني اخمالود آنها به علت اخم زياد به دليل جديت بنگريد
اين مدل صحبت كردن دستوري هم مردانه است.

پس من نمي دانم چرا كودكان، زنان و دختران مي خواهند مرد شوند.

*به خدا مرد بودن نه لذت دارد و نه خوشايند است.

اي كاش مرد نبودم

Sunday, August 19, 2007

goodness of Filtering

به لطف بسته شدن روزنامه شرق با ساقی قهرمان و داستان هایش آشنا شدم.

نوشتن

نوشتن تفکراتی که ذهن ما را مسخر نموده چه آرامش بخش است.

همواره وقتی دست به قلم میشوی (تایپ می کنی) جملات را فراموش می کنی.

در یک لحظه آن ذهن آشفته کاملا تهی می گردد.

در تعجبم چگونه دیگران به سادگی تفکراتشان را بر روی کاغذ می آورند، همان مسائلی که باعث اغتشاش ذهن من گردیده.

آیا به این سادگیست یا من ساده می پندارم؟

Saturday, August 18, 2007

What happens if all are librarians? Then no one yearns to be a writer.

ج‌ا‌ا‌ن

Monday, August 13, 2007

تنگه واشی 1 - شروع

شنبه گذشته برای اولین بار با یک تور به مسافرت رفتم. به تنگه واشی، جایی که تا حالا اسمش را هم نشنیده بودم.
ساعت 4.5 صبح همه در میدان ونک منتظر ماشین بودیم هرکس دنبال تور خودش می گشت چندین نفر از من درباره مقصد تور سوال کردند و هیچ یک هم مقصد نبودند.
داشتم شک می کردم که آدرس را درست آمدم و یا درست ثبت نام کردم.
کنجکاو بودم که کدام یک از منتظرین هم ماشینی من خواهد گردید. آیا این دختر هم با من در یک ماشین است؟ آن یکی چطور؟
در ذهنم ماشین فرضی را می چیدم که مینی بوسها از راه رسیدند و من هم به سرعت در یکی از آنها جا گرفتم.
دو تا ماشین بودند حالا امیدوار بودم جوانترها و البته دخترها با ماشین ما بیایند تا همه چیز ایده آل باشه.
نیم ساعتی طول کشید تا سوار ماشین شدیم و من به آرزوم برسم.
باورم نمی شد، مدتها بر خلاف خواسته ام اتفاقات رخ می داد که عادت کرده بودم به آرزویم نرسم.
بنظر می رسید این بار روزگار با من همراه شده است و می خواهد مرا شاد کند.
با شادی و کنجکاوی مثل یک کودک 7 ساله که برای اولین بار به مدرسه میرود سوار ماشین شدم




Powered by ScribeFire.

Sunday, August 12, 2007

زیستن

پس از سالها زیستن در یک حصار ساختگی توسط خودو خانواده و اطرافیان دیروز برای اولین بار تابوهای زندگیم را شکاندم.
و چه لذتی داشت.
برای اولین بار به معنی کامل معنی تفریح و لذت بردن را درک کردم.
شما هم یک بار امتحان کنید که این تابوها را بشکنید پشیمان نخواهید شد




Saturday, June 30, 2007

Imagine

نمي دانم كه آيا آهنگ Imagine جان لنون را گوش داديد.

حرف دل خيلي از ما ايرانيها و مردم مظلوم جهان را ميزند.

تو آهنگش ميگه فكر كنيد كه بهشت و جهنمي وجود نداشته باشه و همه براي حال زندگي كنند.

فكر كنيد كه كشوري وجود نداشته باشد و چيزي براي كشتن و يا كشته شدن وجود نداشته باشد. و مذهبي هم نباشد و همه در صلح زندگي كنند و ....

Friday, June 29, 2007

جالبترين مردم

دنياي جالبي است و در اين دنيا مردم جالبي وجود دارند كه جالبترين آنها ايرانيان‌اند.

گاهي اوقات از رفتار اين مردم در تعجب مي‌مانم.

كساني كه تا ديروز بر سر انجام كاري اسرار مي‌ورزيدند و براي انجام آن بي‌تابي مي‌نمودند امروز با اجراي آن و كمي سختي از مخالفان مي‌گردند.

چه زود اين مردم صحبتهايشان را به فراموشي مي‌سپارند.