سراب‌وار

Sunday, August 19, 2007

goodness of Filtering

به لطف بسته شدن روزنامه شرق با ساقی قهرمان و داستان هایش آشنا شدم.

نوشتن

نوشتن تفکراتی که ذهن ما را مسخر نموده چه آرامش بخش است.

همواره وقتی دست به قلم میشوی (تایپ می کنی) جملات را فراموش می کنی.

در یک لحظه آن ذهن آشفته کاملا تهی می گردد.

در تعجبم چگونه دیگران به سادگی تفکراتشان را بر روی کاغذ می آورند، همان مسائلی که باعث اغتشاش ذهن من گردیده.

آیا به این سادگیست یا من ساده می پندارم؟

Saturday, August 18, 2007

What happens if all are librarians? Then no one yearns to be a writer.

ج‌ا‌ا‌ن

Monday, August 13, 2007

تنگه واشی 1 - شروع

شنبه گذشته برای اولین بار با یک تور به مسافرت رفتم. به تنگه واشی، جایی که تا حالا اسمش را هم نشنیده بودم.
ساعت 4.5 صبح همه در میدان ونک منتظر ماشین بودیم هرکس دنبال تور خودش می گشت چندین نفر از من درباره مقصد تور سوال کردند و هیچ یک هم مقصد نبودند.
داشتم شک می کردم که آدرس را درست آمدم و یا درست ثبت نام کردم.
کنجکاو بودم که کدام یک از منتظرین هم ماشینی من خواهد گردید. آیا این دختر هم با من در یک ماشین است؟ آن یکی چطور؟
در ذهنم ماشین فرضی را می چیدم که مینی بوسها از راه رسیدند و من هم به سرعت در یکی از آنها جا گرفتم.
دو تا ماشین بودند حالا امیدوار بودم جوانترها و البته دخترها با ماشین ما بیایند تا همه چیز ایده آل باشه.
نیم ساعتی طول کشید تا سوار ماشین شدیم و من به آرزوم برسم.
باورم نمی شد، مدتها بر خلاف خواسته ام اتفاقات رخ می داد که عادت کرده بودم به آرزویم نرسم.
بنظر می رسید این بار روزگار با من همراه شده است و می خواهد مرا شاد کند.
با شادی و کنجکاوی مثل یک کودک 7 ساله که برای اولین بار به مدرسه میرود سوار ماشین شدم




Powered by ScribeFire.

Sunday, August 12, 2007

زیستن

پس از سالها زیستن در یک حصار ساختگی توسط خودو خانواده و اطرافیان دیروز برای اولین بار تابوهای زندگیم را شکاندم.
و چه لذتی داشت.
برای اولین بار به معنی کامل معنی تفریح و لذت بردن را درک کردم.
شما هم یک بار امتحان کنید که این تابوها را بشکنید پشیمان نخواهید شد